گفتگو با دراکولا

چند سال پیش نفرتم از بعضی آدمهای حیوان صفت و دغل باز باعث شد

تا به یکی از دوستان متوسل بشم و ازش بپرسم : دراکولا آشنا داری؟

بدون معطلی جواب داد : آره   می خوای چیکار کنی؟

گفتم : می خوام منو ببری پیش یه دراکولای باحال تا یه گازی به این

گردنم بندازه و منم مثل اون قوی و خون آشام بشم تا بتونم انتقامم رو از

چند تا آدم عوضی بگیرم .

اون دوست نارفیق که بدون شک خالی بند تشریف داشتند ، رفت و دیگه 

ازش خبری نشد و به تلفنهای منم جواب نداد .   خلاصه با هر سختی و

مرارتی که بود ، نشونی چند تا دراکولا رو توی یه منطقه ی جنگلی و بکر

پیدا کردم و رفتم .... .......شاید شش هفت ساعت پیاده روی کردم تا به 

روستایی متروک و مخروبه در دل جنگل رسیدم و همونجا فهمیدم که آدرس

رو درست اومدم !!

از زور خستگی خوابیدم و نزدیکیهای غروب با صدایی وحشتناک از خواب 

پریدم .  دیدم چند تا دراکولای زشت و بدقیافه با اون دندونای چندش آور

بالای سرم ایستادند و دارند خرناسه می کشند .

بلافاصله بلند شدم و سلام کردم ... گفتم : مخلص شمام! بنده از راهی

دور اومدم تا شما یه گازی به این گردن ما بندازید و از خودتون بشم .

همه شون تعجب کردند و هاج و واج موندند و بهم زل زدند ... یکی از اونها

پرسید : یعنی تو از ما وحشتی نداری؟

جواب دادم : نه قربون شکلت    نه عزیزم    من اصلا منتظر چنین موقعیتی

بودم تا در خدمتتون باشم .

دراکولایی که مسن تر بود پرسید : حالا چرا می خوای خون آشام بشی؟

گفتم : می خوام حال چند تا آدم "بد" رو بگیرم .

گفت : مثلا حال کی رو می خوای بگیری؟؟

یخورده من و من کردم و جوابی به ذهنم رسید که به نظرم می تونست

علاقه ام برای دراکولا شدن رو توجیه کنه !

گفتم : مثلا    مثلا    اون نخست وزیر اسراییل رو می خوام ادب کنم .....

خون آشام گفت : ما برای آدمهای سیاسی کاری نمی کنیم ...یعنی توی

برنامه ی کاری ما و در طول قرنها هیچ وقت دنبال این قبیل کارها نبودیم .

وگرنه حکومت جهانی رو به دست می آوردیم .

با دستپاچگی و پشیمانی گفتم : نه نه    اشتباه کردم . از این آدمهای 

عوضی و مزخرفی که توی کوچه و بازار می گردند ..... حرفم رو قطع کرد و

گفت : برو بچه     تو میخوای به اهداف سیاسی برسی و ما شرمنده ایم!

خلاصه افتادم به التماس و خواهش و زاری .... فایده ای نداشت !!

دراکولاها از دستم خسته شدند و می خواستند برن .  فریاد زدم : آخه

اون همنوعان شما توی فیلمها دارند غوغا می کنند و بعد شما اینجا 

موندید و یکی رو که داوطلب شده تا گازش بگیرید ، از خودتون دور می کنید؟

دراکولای مسن که مستاصل و کلافه شده بود دست کرد توی دهنش و در

یه چشم بر هم زدن دندونای مصنوعی خودشو درآورد و بهم نشون داد و

گفت : ببین یارو     ما همه دندون مصنوعی داریم ... با این دندونها که نمیشه

به اون گردن کلفتت گازی بندازیم .

دیگه داشتم شاخ در میآوردم . . . گفتم : آخه    آخه   چرا؟؟ شما چرا دندونهاتون

ریخته ؟؟      با تاسف جواب داد : توی این جای پرت ، خون آدمیزاد گیرمون نیومد

و ناچار شدیم گوشت و گیاه بخوریم و واسه همین کم کم پوسیدگی و درد دندون

اومد سراغمون و . . . . . . . 

آهی کشیدم و سرم رو انداختم پایین !   دراکولاها مثل من ناراحت بودند و لابد

افسوس گذشته ها رو می خوردند .

گفتم : دراکولاهای دیگه توی کشورهای خارجی چی ؟؟    گفت : فقط توی

امریکا تعدادی زنده موندند و دندونهاشون هم سالمه .... اونها هم افتادند توی

کار فیلم و درآمد خیلی خوبی دارند و روزی خون چند تا گاو و گوساله رو میریزن

و می خورن تا بتونند از عهده ی نقشهاشون بربیان .

گفتم : اگه بتونم برم امریکا و خودمو به اون دراکولاها برسونم ، میتونند یه گازی

به این گردن ما بندازن؟؟

دراکولای مسن گفت : خاک تو سرت که خنگی ... الان خیلیها که از تو زرنگتر 

و زبل ترند ، توی نوبت هستند .  تازه     پیرترین دراکولا توی امریکا بابت یه گاز

دو میلیون دلار می گیره !  دیگه گذشت اون موقعی که مفت و مجانی مردم رو

گاز می گرفتند .

گفتم : پس چرا شما اومدید بالا سرم تا منو گاز بگیرید؟    جواب داد : واسه

اینکه وقتی از خواب بلند شدی با دیدن ما فکر نکنی که هالوییم . خواستیم

مثل گذشته ها یکی رو بترسونیم تا فرار کنه !


دلم برای اونها و برای خودم سوخت .... اون شب رو باهاشون موندم و فردا 

برگشتم .  به هر حال اگه دراکولا خواستید می تونید روی من حساب کنید!

منتها اول باید یکی دو تا شونو ببریم پیش دندانپزشک تا بلکه رمقی به اون

فک بی صاحاب شون بده !؟؟