شیر نر

پرده ی اول (یک سال قبل) : مردی که در باره ی زندگی شیرها ، چند تا

 فیلم از تلویزیون دیده بود ، کاسبی و مغازه اش رو ول می کنه و از زنش

 می خواد کار کنه و خرج خونه رو در بیاره !  می گفت : یه شیر "نر" توی 

شبانه روز تا بیست ساعت هم ممکنه بخوابه . در ضمن یه شیر نر فقط 

محافظ گله است و برای کار این ور اون ور نمی ره و فقط میآد و غذای 

آماده رو که خانومها تهیه کردند ، می خوره !

خانوم این مرد شیرنما هم بعد از کلی مرافعه و بگو مگو تسلیم میشه و

به زندگی و قوانین "شیری" اون تن در میده!؟؟



پرده ی دوم (پریشب) : با صدای جیغ و فریاد خانومی که مردش با قانون

شیرها زندگی می کرد ، همسایه ها می ریزند توی کوچه و قشقرق

به پا میشه !!  اول آقای شیر یه هارت و پورتی کرد .... اما خیلی زود در 

برابر فریادهای زنش کم آورد و جا زد .

خانوم : دیگه خسته شدم ... مردم از دست تو ... هی میگی شیر نر ، 

شیر نر!  مورده شور ببرند تو و هر چی شیر نره !  مگه نمیگفتی شیر

نر محافظ خونواده است ؟ . . . پس چرا هفته ی پیش که دزد اومد توی

خونه ، رفتی توی کمد لباسها قایم شدی؟  مگه نمی گفتی یه شیر نر

بیست ساعت می خوابه ؟ . . . پس چرا از صبح تا شب با رفقای الدنگت

داری خوش می گذرونی و توی خونه بند نمیشی؟  تازه از دستپخت منم

که مرتب ایراد میگیری ... مگه نمی گفتی شیرهای ماده باید غذای نر رو

آماده کنند ؟؟ یعنی یه شیر نر هم وقتی میخواد بیاد یه گورخر رو بخوره 

ایراد میگیره که چرا برام آهو شکار نکردید؟  نه آقا جون    من دیگه طاقت

ندارم . همین فردا باید تکلیف منو روشن کنی ... لابد فردا یه برنامه ی

رازبقا می بینی و میآی میگی شیر نر باید چند تا زن داشته باشه !!

اصلا من شیری مثل تو رو نمیخوام ... شیر رفیق باز و تنبل و پر رو و

وقیح ، جاش توی این خونه نیست ! همون بهتر که بره توی جنگل زندگی

کنه !!                       بعد از این دیالوگهای جانانه ، یه چمدون کهنه 

هم از پنجره ، پرت شد بیرون !   

شدت ضربه باعث شد تا در چمدون باز بشه و چند تا پیرهن و شورت

و زیرپیرهن بیفته روی زمین و بیشتر آبرو ریزی بشه!



پرده ی سوم(همان شب و چند دقیقه بعد) : مردی که می خواست

شیر نر باشه ، با ندامت و اندوه کنار یه درخت و توی کوچه نشسته بود

و همش زیر لب می گفت : بدبخت شدم ... بیچاره شدم !

از قرار معلوم خونه مال خانومش بود و حالا دیگه شیر نر جایی برای

موندن نداشت .... هر چی همسایه ها پا در میونی کردند و به خانومه

گفتند : شما کوتاه بیا ... گذشت کن ... دو سه روز دیگه روز مرد و روز

پدره ، به خرجش نمی رفت و فایده ای نداشت !



پرده ی چهارم (همان شب ، ساعت یک بامداد) باران بهاری با شدت

می بارید و شیر نر رو مثل موش آب کشیده می کرد !

دیگه کسی توی کوچه نبود و چراغ خونه ی همسایه ها و خونه ی

جناب شیر هم خاموش بود . حتی گربه ای لاغر و مردنی هم در کوچه

و لای زباله ها نمی لولید تا لااقل شیر نر به عنوان یکی از گربه سانان

با دیدنش ، دلی خوش کنه !

نظرات 6 + ارسال نظر
منصوره دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:20

احتمالا از بچگی باورش شده بوده که پسرا شیرند مثل شمشیرن

توی این دنیای وانفسا هر چیزی ممکنه

خلیل سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:33 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

با منصوره موافقم

سلام خلیل عزیز

ویس سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:30 http://lahzehayenab.blogsky.com

خداییش این یکی رو اون خانوم خوب اومده. خوشمان آمد به شرطی که پشیمون نشه.

سلام یادم رفت .سلام

سلام دوست عزیز ....

نازنین پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:57 http://goldoonak.blogsky.com/

سلام!
ببخشید!من اصلا حواسم ب ادرس جدیدت نبود و همش میرفتم ب چاخان2
تو چرا نیومدی/!؟؟؟!

سلام نازنین عزیز
اومدم خدمتتون و کامنت هم گذاشتم ...

ثنائی فر سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:17

خطای انسان جایز است

کوروش سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:06 http://www.korosh7042.com/

نر بود اما شیر نبود
شیر آنی بود که نشان داد که شیر یک بیشه برای خود دارد
اما او سطل زباله هم ندارد

سلام بر کوروش نازنین
در این دوره زمونه خیلی خیلی سخته که "نر" باشی و اقتدارت هم محفوظ بمونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد