ایران نیرنگ

صبح زود و در هوایی بارانی به ایستگاه اتوبوس رسیده و بر نیمکت نشستم و به

جست و خیزهای قطرات باران بر زمین خیره ماندم .

خیابان خلوت بود و تازه داشت در من حسی پدید می آمد تا مطلع شعری را در

ذهنم بسازم و بدان بپردازم .... که ناگهان با آمدن مردی قوی هیکل و زشت رو

که کیفی بزرگ در دست داشت ، لطافت طبع ام پرید .

با اندکی فاصله در کنارم نشست و به سرعت از میان کیف خود جزوه ها و اوراقی

را بیرون آورد و مشغول مطالعه شد .   شبیه دانشجویانی بود که امتحان دارند و 

درس خود را درست و حسابی نخوانده و مضطرب اند .

در همان حال که گهگاه با شتاب چیزی را از کیف بیرون می کشید و چیزی را دوباره 

در آن می نهاد ، کارت شناسایی اش از جیب کوچک کیف پایین افتاد ... درست

کنار پای من !!                   تصویر سه در چهار و کریه المنظرش بر روی کارت بود 

و می شد نام و نشان وی را از روی کارت خواند ... 

نام : شیطان       نشان : رجیم      شماره شناسنامه : 000   صادره از : اونجا

و در قسمت بالای کارت نوشته شده بود : موسسه آموزشی ایران نیرنگ


ترسیدم     بر خود لرزیدم     خواستم بگریزم و فریاد بزنم ... . . اما نتوانستم !؟؟

خشکم زده بود و در همان اثنا شیطان که حواس خود را جمع کرده و قدری آرام و

قرار یافته بود ، متوجه کارت بر زمین شد و آن را برداشت .

سپس به من نگاهی انداخت و خیلی زود فهمید که من نام و نشان اش را از روی

کارت خوانده ام .   وقتی به دقت آثار ترس را در من دید ، لبخندی زد و نگاه سنگین

و سرد خویش را مانند بختک بر من انداخت .

با صدایی که می لرزید گفتم : تو واقعا شیطانی؟؟  

با حالتی که رندی و حیله گری از آن ساطع می شد گفت : بله   من شیطانم!

گفتم : تو که مثل ما یه انسانی !؟؟

گفت : من به هر شکلی که بخوام در می آم .

گفتم : تو داری درس می خونی؟  و با چشمهایم به کیف و جزوه هایش اشاره کردم.

گفت : من توی خیلی از کلاسها و موسسات دنیای شما درس خوندم ... هر جا که

فکرشو بکنی ... حتی در کرات دیگه که شما از اونها بی خبرید و شاید تا هزاران سال

بعد هم نتونید موجودات زنده در اون کرات رو بشناسید ... اما مدتیه که تازه فهمیدم

سطح علمی موسسات آموزشی شما در ایران خیلی خیلی بالاست .

شگفتی و اعجاب در من بیداد می کرد ... گفتم : تو اینجا درس می خونی ؟؟

گفت : بله    کلاسهای یه موسسه به نام ایران نیرنگ ، محشره ! بهترین روشهای

طراری و دروغپردازی و حیله گری و شیادی رو در عالی ترین سطح ، آموزش میدن .

استادهای این موسسه از هر قماشی هستند ... من که شیطانم توی کار اینها

موندم .   چند بار هم به خداوند پیام دادم که مخلوقاتت توی ایران فوق العاده اند...

و خداوند از این نظرم خیلی خوشحال شد .

گفتم : شهریه اش خیلی بالاست ؟!

گفت : شهریه نمی گیرند ... فقط باید در پایان هر دوره حاصل آموخته های خودتو با

شگردهای ابتکاری و یافته های جدیدت در اختیارشون قرار بدی . این براشون خیلی

اهمیت داره ... چون نوشته های هر دانشجو میره توی بایگانی و بعد به عنوان جزوه

در اختیار دانشجوهای جدیدالورود قرار می گیره . برای همین سطح علمی در این 

موسسه اصلا افت نداره و همینطور روز به روز بالا و بالاتر میره !


نگاه زیرکانه و خنده های رندانه و قیافه ی کریه و زشت شیطان حالم را به هم می زد

.... خواست برخیزم و از او دور شوم . اما اتوبوسی از راه رسید و شیطان بلافاصله

برخاست و سوار شد .  

نگاه معنادارش از پشت شیشه ی اتوبوس که مرا انگار احمقی ابله می پنداشت

جانم را خراشید .   همان طور نشستم و باران و خیابان و درختان را تماشا کردم .

کلاغی خسته با پرهای خیس در میان زباله های کنار پیاده رو دنبال چیزی برای

خوردن می گشت .... با همه ی وجود آرزو کردم جای آن کلاغ باشم .... خسته و 

خیس و سرمازده و گرسنه ... اما رها از تهدیدهای شیطان و شیطان صفتان!


نظرات 5 + ارسال نظر
مونالیزا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:27

باید اعتراف کنم که فریبم دادی . فکر نمیکردم کار به جاهای باریک بکشه

سلام
فضای ابتدای یادداشت با اواسط آن قدری متفاوت بود ... بله
کار همه ی ما به جاهای باریک کشیده شده دوست محترم

پرنیان سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:19

سلام
واقعا" که ذهن خلاقی دارید.
البته بی راه هم نگفتین . بعضی ها شیطون رو درس می دن

سلام
شما همیشه به بنده لطف دارید .... ممنون

یک زن سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:00

سلام نمیدون بخندم یا متاسف باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به به سلام عرض شد
خوشحالم پس از مدتها کامنتی ازتون می بینم .
عرض کنم که فعلا بخندید تا بعد ببینیم چی پیش میآد؟

ویس پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:00 http://lahzehayenab.blogsky.com

واقعاً که تصویری نو و ابتکاری بود مثل همیشه.

گاهی فکر می کنم بیچاره شیطان ، حداقل او به خاطر عشق به خدا از سجده به انسان خودداری کرد.اینان به چه چیزی پایبندند ؟ جز پول و قدرت .

ممنون دوست عزیز
اینان که فرمودی در طول تاریخ بوده اند . آنان اسرای شهوت و طمع و زر و زورند . برای همین در رسیدن به مطامع خویش از شیطان گوی سبقت می ربایند . بدیهی است که وقتی انسان تشنه ی قدرت و دنیا باشد ، تحت هر شرایطی بدان دست خواهد یافت .... و از همین روست که نیاز انسان استعدادهای فرو خفته اش را بیدار می کند ... و به جایی میرسد که دست شیطان را از پشت می بندد .

جودی آبوت یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 http://joudi-aabot2.blogsky.com

وای چقدر ترسناک بود !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد